شما دیگه چرا؟!

ساخت وبلاگ


    در دوران دولت اصلاحات، رسانه غالب، روزنامه و نشریه بود. تنوع و تکثر ایجاد شده برای نشریات نوظهور همان دوران، اگرچه بیش از هرچیز دیگری به چشم می‌آمد ولی به‌نظر، همه این از راه رسیده‌ها یک هدف را دنبال می‌کردند که خواهم نوشت.

    از اقبال بلند نسل فعلی است که در آن دوران نبودند و فکر و اعصاب سالم به دربردند. روزگاری که برخی نشریات مردم را برای «اعتراض به خدا» تشویق می‌کردند و گروهی معتقد بودند «که حتی در قعر جهنم هم می‌توان با شیطان مذاکره کرد» و دیگرانی، نهایت و غایت خوشبختی برای زنان و دختران را «دوچرخه و موتورسواری» می‌دانستند. نشریات دیگری به‌دنبال پرونده‌سازی حقوقی برای پیامبران و ائمه بودند و برخی دیگر به مردم آموزش «ایرادهای بنی‌اسرائیلی» می‌دادند. عده‌ای به زور می‌خواستند بفهمانند که دانشگاه فقط محل درس و سیاست نیست، باید ضمن عشق و اختلاط، تمرین نوع دوستی داشته باشند. آنها که به دانشگاه نرفتند هم در قالب «سمن‌ها» و با پول‌های بی‌عنوان، با هم تمرین تحمل سیاسی بکنند. برخی از شیطان خاطرات خوب می‌گفتند و کسانی هم بودند که در بدی «خشونت» سخنان نامفهومی می‌گفتند و با هرگونه درد، «از زایمان تا مُردن» مخالفت می‌کردند فقط به‌خاطر گل سرخ!

    اینها قسمتی از اوضاع آشفته زمانی است که قرار بود توسعه سیاسی به‌گونه‌ای رخ بدهد که «درد» سیاست‌های کارگزاران، کمتر حس شود و اقشار «آسیب‌پذیر» جامعه، به طبقه خود راضی باشند و حق خود را از طبقه نوظهور «آقازادگانی» که چندسالی بود مدیریت را با آزمون و خطا تجربه می‌کردند و «روشنفکران ‌ترجمه‌ای» که به شدت تولیدِ‌ ترجمه و کپی می‌کردند، مطالبه نکنند. و پیگیر نباشند که قفسه اقشار آسیب‌پذیر در فروشگاه‌های شهروند آن زمان کجاست؟ و چرا باید بعد از خرد شدن زیر چرخ دنده‌های توسعه کارگزارانی، با رقص و آواز و آزادی سیاسی، مشغول شوند؟ و نپرسند چرا در ورودی و خروجی‌های ایستگاه‌های مترو حتماً و قطعاً باید دختران و پسرانی باشند که رژ و لاک را با عطر و‌ اشانتیون به مردمان بفروشند و هدیه کنند؛ مهربانانه و با لبخند؟

     اگر بخواهم منصفانه‌تر بنویسم، دوران اصلاحات «برّه‌کُشان» روشنفکران نورسیده‌ای بود که نمی‌توانستند حتی متن ‌ترجمه خود را معنی کنند. مثل کسی که برای اثبات خدا در اندیشه کانت زور بزند و سر از برابری طبقات و زندگی کمونی دربیاورد. یا کسی که چنان جان بکند که تعالی انسان در اندیشه هابز را ثابت کند ولی در نهایت آن را گرگ نوع خود معرفی کند. کسانی بودند که از ضرورت «تساهل و تسامح» در اندیشه و معجزه «عشق، بوس و بغل» در عمل می‌گفتند ولی در زندگی شخصی و پاسخ به فرزند و زن، قائل به «به ضرب گلوله» بودند. یا کسانی که ذکر لبشان «مردم را قضاوت نکنید» بود و خودشان قضاوت را پوست کندند. تصویر منسوب به امیرالمؤمنین را روتوش کرده و به جای ذوالفقار، شاخه گُل به دستش دادند تا بگویند که از مردن «مرحب و ابن‌عبدود» خسته شده‌اند و دیگر باید به خدای پروانه‌های قشنگ ایمان آورد. و امثال اینها بسیار و مأموریت این بود که هدف اصلی مشخص و دیده نشود.

     متفکرانی که در خارج از کشور، این جریان را مدیریت می‌کردند همان کسانی هستند که در کشورشان، پیرزن 93 ساله را به‌خاطر انکار «هولوکاست» به زندان محکوم می‌کنند و جایزه بانوی مستشرق و مهربان، «آنه ماری شیمل» را پس می‌گیرند و روژه گارودی را متهم می‌کنند و کودکان را ماه‌ها در قفس زندانی می‌کنند و چشم مردمِ خود را به‌خاطر انتقاد سیاسی از حدقه درمی آورند و اراذل می‌توانند کاریکاتور موهن از پیامبران بکشند ولی مردم نمی‌توانند اسم رئیس‌جمهورشان را بدون «آقا» بیاورند و زانو برگلو، آدم می‌کشند و پلیس مقتدرشان، پسر 8 ساله را به‌خاطر یک پاکت چیپس خِرکِش می‌کند دستش را می‌پیچاند و عامل آنها، خاشقجی را با اره به قسمت‌های ریز تقسیم می‌کند و... .

     هدف، در کتاب «موج سوم دموکراسی» گفته شد. ‌ترویج دموکراسی مورد نظر جهان سلطه در کشورهای جهان سلطه‌پذیر. کتابی که هم دستورالعمل اجرایی «آشوب شناختی و جنگ روانی» اصلاح‌طلبان و اعتدالیون است و هم سندی برای اثبات خوی مداخله گر و شرور استکبارجهانی.

     همین سیاست در رسانه‌ها در حال اجراست. با این تفاوت که رسانه‌های مطبوعه جای خود را به فضای مجازی و اینستا و توئیت و تلگرام و... داده و 400 میلیون دلاری که هیلاری کلینتون وعده داده بود باآن اغتشاشگران 88 را از کف خیابان بیاورد و پشت رایانه‌ها بنشاند محقق شده است. اینها غیر از فسیل‌های منافق جمع شده در کمپ آلبانی است که برای لجن‌پراکنی احیا شده‌اند و یا وهابی‌هایی که در مرکز «اعتدال سعودی» تجمع کرده و فضا را متعفن می‌کنند. و همه اینها غیر از کسانی است که در داخل، خباثت «المرجفون فی المدینه» را بازسازی می‌کنند و.... از این «تجمع امراض» تعجب نیست و حتی یکی از نویدهای پیروزی و قدرت بی‌منازع جبهه حق هم همین است که اینها را به چنین اتحادی رسانده و از نیروی مردم انقلابی ایران ‌ترسانده است ولی تعجب از کسانی است که بعد از این همه تجربه دور و نزدیک تاریخی، باز هم به این هیاهو اعتماد کنند.

    بی‌شک اگر انقلاب اسلامی ایران رفتنی و کشورمان از بین رفتنی بود، دشمنان هرگز خود را به چنین فضاحت و زحمتی نمی‌انداختند. از طرفی از نزدیکی مرگمان خبر می‌دهند و از سوی دیگر از سرود «سلام فرمانده» چند بچه دهه نودی، رنگ رخ و رخت خود را زرد کرده‌اند. آن تهدیدها را باور کنیم یا این ‌ترس و اضطرابشان را؟ روانشناسان دروغ را نشانه ضعف خودباوری و شخصیت می‌دانند؛ بنابراین باید جبهه ضدانقلاب را بی‌شخصیت و متزلزل دانست. رسانه‌ای که آشوب و بلوا و اضطراب مردم آمریکا و اروپا به‌خاطر گرانی اقلام حیاتی و نبود امنیت روانی و مرگ حقوق شهروندی را نمی‌بیند و به جای انعکاس حقایق، با پول ملکه و کدخدا و مکرون، جعل اخبار می‌کند مثل موجودی است که طبق گفته امیرالمؤمنین «هَمَّش علف اوست» و اگر گاوپرستان هم به او پول بیشتری بدهند، به جای ملکه و مکرون و بایدن به تقدیس گاو می‌پردازد.

    حدود 9 ماه است که دولت دکتر رئیسی زمام امور را به دست گرفته و شخص ایشان طبق آنچه عیان است با توان و تفکر و تلاش، در حال انجام مأموریت است. در کنار ایشان هم مدیران خدومی هستند که انصافاً کار قابل دفاعی داشته و کارنامه درخشانی را در همین دوره کوتاه به دست آورده‌اند. در قوه مقننه و قوه قضا و حوزه شهرداری تهران هم کارهای ارزشمند و خوبی انجام شده که هرگز قابل کتمان نیست ولی آنچه بیش از هرچیز زبان هتاکان و قلم گستاخان را جسور کرده و می‌کند ضعف مفرط این قوا و به‌ویژه دولت مردمی و خدمتگزار در«اطلاع‌رسانی سریعی» است که مجال دروغ را از کذابان بگیرد. ضعفی که در دولت نهم هم جدی بود و تذکر رهبری را به همراه داشت ولی در این دولت جدی‌تر است و به سرعت باید برای آن فکری کرد.

    به‌خاطر این ضعف بزرگ، کسانی زبان به نقد دولت گشوده و از خواب هشت ساله بیدار شده‌اند که خودشان در تنبلی و خراب‌کنی، برند و بنام‌اند. برخلاف این دولت که دستش بیش از زبانش کار می‌کند، آنها زبانشان بیش از دستشان کار می‌کرد؛ البته وقتی که از متلک و تحقیر آرام می‌گرفت. یک مقام بلندپایه دولت قبل، یک بسته معیشتی 200 تومانی را چنان با آب و تاب و منت تشریح می‌کرد که گویی تپه فتح کرده و 60 تن طلا یا 30 میلیارد دلار بی‌تدبیری‌شان را پس‌گرفته‌اند. برخی از همان‌ها از تسویه بدهی نجومی دولت قبل و پرداخت حقوق کارکنان دولت بدون استقراض از بانک و خزانه و تولید ثروت تجاری و رونق تجارت بدون برجام و FATF و سایر تخیلات و یک‌رقمی‌ کردن تلفات سه‌رقمی کرونا و... هیچ نمی‌گویند.

    شنیده شد در همان روزگار اصلاحات و پس از قتل‌های زنجیره‌ای، یکی از معاریف به خشونت و افراط، خدمت یکی از بزرگان، از «زیادی خشونت» زبان به گلایه گشوده و پاسخ شنیده بود فلانی «شما دیگه چرا؟». باید دانست بانیان وضع موجود که شوربختانه در دولت فعلی نیز مشغولند، اگر اهل کار صحیح بودند، اقتصاد را به اینجا نمی‌کشاندند و باید مراقب بود که مبادا همین‌ها، در دولت فعلی فعال‌تر شده و برای ناامید کردن مردم در حال توطئه‌اند. مردم حق دارند از ریل‌گذاری غلط دولت‌های گذشته که قطار اقتصاد را به اینجا کشانده‌اند گلایه‌مند باشند ولی بی‌شک آنها که در دوره خود نشان دادند در تنبلی، بی‌عرضگی و خرابکاری سرآمدند صلاحیت اظهارنظر ندارند و باید مثل گذشته خود، یک گوشه بنشینند و تمرکز را به هم نزنند تا دولت مردمی، اصلاحات واقعی خود را انجام دهد. بعون‌الله و فضله.

منتشر شده در روزنامه کیهان مورخ 19 اردیبهشت 401

+ نوشته شده در  ۱۴۰۱/۰۲/۱۹ساعت 15&nbsp توسط محمدهادی صحرایی  | 

پاتوق رایانه ای...
ما را در سایت پاتوق رایانه ای دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mhsahraeia بازدید : 118 تاريخ : سه شنبه 3 خرداد 1401 ساعت: 7:49